کشوری که اکنون به عنوان ایران می شناسیم، در درازای تاریخ دستخوش اتفاقات و
حوادث بسیار زیادی بوده است. اتحادها، گسستها، کشتارهای دهشتناک و فراز و نشیبهای
بسیار زیاد که در کمتر جایی از دنیا می توان مشاهده کرد.
ما در تاریخ معاصر نیز شاهد تحولات زیادی در ایران بوده ایم که برخی
مثبت(مانند قیام ها و خیزش های مردمی علیه استبداد و مطالبه گری برای قانون و
آزادی که قسمت زیادی از آن بر دوش گروه های چپ و همچنین اتنیکی بوده است) و برخی
دیگر منفی(مانند هجوم عمله های استبداد به مراکز مردمی و کشتار و قلع و قمع
مخالفان و طرفداران آزادی و کودتا و توطئه علیه قانون اساسی) بوده اند.
اما آنچه شاید در این دوران چندان به
آن پرداخته نشده و به دلیل سرکوب و حجم تبلیغات طبقه حاکم، از دیده ها پنهان مانده
است مسئله فاشیزم و شوونیزم وابسته به مرکز است که نزد مبارزان ترک و ملیتهای
ایرانی دیگر، شوونیزم فارس، پانفارس یا پان ایرانیزم نیز نام گرفته است. شوونيزم ملیتهای یک کشور را از هم جدا
کرده و حقوقشان را انکار می کند که خود موجب ایجاد روابط خصمانه بين آنها مي شود. برای درکی عمیق و مناسب از فاشیزم و شوونیزم و خطرات آن، مراجعه به منابع،
تاریخچه و سیر تحولات و مبارزات چپ لازم و ضروریست. فاشیزم و شوونیزم همواره
ابزاریست در اختیار طبقه حاکم و جنبش های چپ همواره مبارزه با این دو پدیده منحط و
خطرناک را جزو اساسی ترین برنامه های خود قرار داده اند.
با نگاهی گذرا به تاریخ معاصر، رد
پای فاشیزم و شوونیزم فارس گرا را می توان یافت. می توان رضا پالانی(پهلوی) را
بنیانگذار نژادپرستی و قومگرایی و همچنین استبداد شوونیستی بصورت کاملا سیستماتیک
در ایران دانست. او با استفاده از تمامی قوا و منابع ملی، قوم فارس و زبان فارسی
را با زور و اجبار و استفاده از نیروی قهریه گسترش داد و در همان حال دست به جعل
تاریخ زده و بطور کلی فارس را برابر با کلیت ایران گرفت و دست به نابودی تمامی
فرهنگ، زبان و شناسه های غیر فارس زد. از جمله مشهورترین حرکتهای افراطی در دوران
معاصر، مراسم کتاب سوزان احمد کسروی است. وي يک پان ايرانيست ترک ستيز و هواخواه
ناسيوناليسم افراطی فارسی بود. کسروی و برخی از پیروانش هر سال در شب اول ماه دی
در انجمنهاي باهماد آزادگان و خانههای شخصی خود در تهران و چند شهر ديگر دور هم
جمع می شدند و اقدام به کتاب سوزی می کردند و اين مراسم را جشن کتاب سوزان می
ناميدند. اینگونه کارها تداعی کننده رفتار نازی ها در دوران فاشیزم هیتلری است
بخصوص اگر دقت کنیم که فرمان و چراغ سبز این گونه مراسم از جانب دولت ايران و سران
ارتش صادر و کل جريان با آگاهي، هدايت و تحت نظارت افسران ارتش صورت گرفته است.
عکس: دستور اداره
معارف و اوقاف رژیم پهلوی در سال ۱۳۱۶ مبنی
بر ممنوعیت استفاده از زبان ترکی در “شهر بن” چهامحال و بختیاری
بلافاصله تمامی دستگاه های تبلیغاتی رژیم دست به کار شده و تاریخ را از نو
نوشتند به گونه ای که قوم فارس در مرکز تمامی تحولات و پیشرفتهای ایران قرار گرفت
و هر چه از این دایره بیرون بود در انزوای وحشتناکی قرار گرفت. اثرات این حماقت بزرگ
هم اکنون نیز گریبان گیر مردم ایران است. اما جنبش های هویت خواهانه سایر ملیتها در
مقابل موج فاشیزم و تمامیت خواهی فرهنگی و نژادی پانفارس یا پان ایرانیستی شکل
گرفت و تا کنون نیز به اشکال گوناگون ادامه داشته است.
حکومت پهلوی در کردستان، لرستان، بلوچستان و دیگر نقاط
ایران دست به جنایات مشابه زد و همه حقوق ملی و سیاسی خلق ها را نقض کرده بود.
پاسخ رژیم پهلوی به تمامی مبارزان ازادی و مدافعان خلق ها و ملیتهای ایران چوبه
دار و لشکر کشی بود. برای مثال اعدام قاضی محمد، از مبارزان برجسته کرد در مهاباد
را می توان نام برد. سیاست تمامیت خواه و استبدادی طرفداران الگو و پارادیم فارس
مرکزگرا هر دوره شکلی نو به خود می گرفت اما استخوان بندی آن همجنان پابرجا بود.
در دوره های بعدی و با ورود تکنولوژی و ابزارهای رسانه جمعی مانند رادیو و
تلویزیون، تبلیغات و سشستشوی مغزی برای ایجاد یک الگوی واحد و یک دست مطابق
ایدئولوژی صاحبان قدرت نیز به سیاست سرکوب و خفقان اضافه شد. در این الگوی مسموم و
مشمئز کننده همواره حق با مرکزنشین است. زندگی او مبنا و استاندارد یک زندگی ایرانی است. ظاهر،
پوشش، زبان، آداب زندگی و حتی شکل تمایلات جنسی او همان است که حاشیه نشین ها باید
بدان تن در دهند وگرنه عقب افتاده و "شهرستانی" لقب می گیرند. گرچه این
استاندارد همچون دستمالی به دست حاکمان می گردد و چند دهه یکبار دگرگون می شود.
این پارادیم ها چنان تحت تاثیر بنگاه های تبلیغاتی طبقه حاکم و مرکز نشین نهادینه
شده است که حتی نیروهای چپ نیز به دام افتاده اند. نمونه بارز آنرا می توان در
اردوگاه های کومله و برخورد فاشیستی و شوونیستی غیر کردهای عضو کومله با کردها و
تمسخر لباس و آداب کردی و حتی لهجه آنان دید. از این مثال می توان به عمق فاجعه پی
برد.
جهان بینی یک پان فارس یا پان ایرانیست "جهان بینی ای است که تحمل دیدن هیچ خوانش دیگری از تاریخ منطقه را ندارد و
هر تلاشی را برای بازخوانی این تاریخ توطئه اجانب و بیگانگان می بیند. این دیدگاه
تاریخ باستان ایران را آنچنان مقدس می داند که هرکس به خود جرات بدهد و به داریوش
و کوروش نقد کند و دیدگاه های آنان را به چالش بکشد، مزدور بیگانگان و استعمار
قلمداد می کند. آنچه شووینیسم فارس نامیده
می شود حتی تحمل شنیدن این را هم ندارد که شاید زبانی که زبان آذری نامیده شده است،
اصلا زبان آذری نباشد، شاید زبان دیگری باشد. این دیدگاه اصلا حاضر نیست این را
حتی به عنوان یک حدس علمی هم بپذیرد که شاید زبانی که در کتیبه داریوش به کار رفته
است هیچ ربطی به زبان فارسی امروزین نداشته باشد. در مورد اینها باید مطالعات زبان
شناسی و تاریخ قضاوت کند، نه گرایشات ملی. بازخوانی تاریخ یعنی دیدن تاریخ از
زوایایی که تاکنون دیده نشده است. یعنی گشتن به دنبال رد تورکها در گذشته بسیار
دور ایران، یعنی تحقیق در تاریخ کوردهای ایران. اینکه آیا مادها همان اجداد
کوردهای امروزه هستند؟ اگر بله، چرا با پارسهای باستان تا این حد درگیری و اختلاف
داشتند که وقتی هارپاک به آستیاگ خیانت کرد، آستیاگ نه برای خیانت، که به این دلیل
او را مورد سرزنش قرار داد که چرا مادها را برده پارسها قرار داده است؟ همه این
پرسشها، و نه پاسخ آنها، تنها خود این پرسشها چیزهایی هستند که آنچه شووینیسم فارس
خوانده می شود از مطرح شدن آنها وحشت دارد. در نهایت شووینیسم فارس سعی تمام در
سرکوب تمام این پرسشها دارد و مطرح شدن آنها را مغایر با آنچه می داند که حفظ
تمامیت ارضی در قالب یک کشور با فرهنگ باستانی پارسی می نامد".(پان فارسیسم و شووینیسم فارس چیست؟- آرش دکلان)
عکس: دکان ها و بازارهای
فرصت طلبان که با استفاده از شوونیزم مرکز به دنبال نان و آبی هستند. به لوح تقدیر
و جوایز دقت کنید.
مبارزات هویت طلبانه و آزادی خواهانه ملیتهای ایران در چند دهه گذشته شتاب بی
سابقه ای به خود گرفته است و در مقابل، طبقه مستبد و تمامیت خواه و تا بیخ دندان
مسلح که اکنون در قالب حکومتی دینی ظاهر شده است نیز کماکان برنامه های
فاشیستی-شوونیستی گذشته را با قدرت تمام پیش برده و در این راه جان، مال، امنیت و
آزادی تعداد بی شماری از انسانها را گرفته است.
شوونیزم فارس و مرکزگرا اکنون می خواهد تیر آخر را بر پیکر زبان مادری غیر
فارس زبانان زده و جامعه را عقیم و خلع سلاح کند. اخیرا خبری در رسانه ها دست به
دست می شود مبنی بر "طرح بسندگی زبان فارسی". معاون آموزش ابتدایی وزارت
آموزش و پرورش اعلام کرد که با همکاری سازمان آموزش و پرورش استثنایی، اضافه کردن
بررسی میزان آمادگی زبان فارسی در طرح سنجش سلامت در دستور کار قرار خواهد گرفت! آموزش
به زبان مادری یکی از حقوق انسانی هر شخص است. پر واضح است که این طرح برای حمله
به زبان مادری غیر فارس زبانان بوده و کاملا محکوم است. زبان فارسی می تواند
کماکان به عنوان پل ارتباطی سایر ملیتها با یکدیگرباشد اما استفاده از چنین
سیاستهای ابلهانه ای بدون شک باعث نابودی آن و جایگزینی با زبان دیگری شود. به یاد
داشته باشیم که مثلا کشوری همچون آمریکا دارای زبان ملی یا رسمی نیست اما همگی
پذیرفته اند که با زبان انگلیسی با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. هیچ نیروی قهری یا
سیاست فاشیستی بکار گرفته نشد. مردم در سراسر جهان نیز با طیب خاطر در یادگیری آن
نهایت تلاش خود را مبزول می دارند.
عکس: آیا خانم حکیم زاده از خود پرسیده است که
طبق اظهارات مضحک خودشان آموزش به زبان فارسی برای فارس ها نیز(چون زبان مادریشان
فارسی است) امکان پذیر نیست؟
عکسی که اخیرا در فضای مجازی پخش شد
با عنوان تامل برانگیز "مفهوم عدالت آموزشی در ایران". گرچه چنین
عکسهایی فاصله دهشتناک طبقاتی در ایران را نمایان می کند اما باز هم شاهد فرافکنی
و فرار از اصل ماجرا توسط شبکه های تبلیغاتی پان ایرانی هستیم. برای مثال در
توضیحات این عکس چنین آمده است: "دبستانی در ولنجک تهران آزمون بین المللی در
سفارت فرانسه می دهد و با سفرا دیدار می کنند. دبستانی هم در ایذه خوزستان دانش
آموزانش به جرم «نداشتن والدین پولدار» در غار و آغل گوسفندان تحصیل می
کنند". گویی راه چاره این است که والدین آنها نیز "پولدار" شده و
به طبقه خرده بورژواها نقل مکان کرده و از مزایای آموزش در مدارس آنچنانی برخوردار
گردند. در چنین تحلیل آبکی و بی مایه ای بی پولی را عامل چنین وضع تاسف باری می
داند. به راستی آیا فارسی را سراغ دارید که در آغل مشفول تحصیل باشد؟ یا در حال
کولبری باشد؟ یا آب آشامیدنی او از گندابها و مردابها تامین شود؟
اما چه باید کرد؟ اکنون
در این برهه حساس که کشور به دلیل تبعیض ها و بی عدالتی های مرکز و ستم های سیستماتیک
در حال انفجار است و آماده چند پاره شدن است باید جبهه خود را مشخص کنیم. یا علیه
فاشیزم مرکزگرا هستیم یا همراه و پشتیبان آن. حالت بینا بینی وجود ندارد. مغالطاتی
نظیر "این حکومت به همه ظلم کرده است، وضع فارس ها هم بهتر از سایرین
نیست" یا "در ایران قومی به نام فارس وجود ندارد، فقط یک استان به اسم
فارس وجود دارد و بس" و...کارایی ندارد و نمی توان با استناد به چنین سخنان
بی مایه ای از خود سلب مسئولیت کرد. به یاد داشته باشیم که کنار گود ایستادن و
نظاره گر بودن و فرافکنی های مکرر هم اکنون باعث رشد فوبیا نسبت به کلیت فارس،
زبان فارسی و نام ایران شده است. نیروهای چپ نیز بیاد داشته باشند که مبارزه برای
حقوق اساسی ملیتها از اساسی ترین شروط آنهاست. فعالیت سیاسی تنها ابراز نگرانی
برای بیکار شدن چند کارگر و محکوم نمودن روزانه سیاستهای آمریکا نیست. خلق های تحت
ستم، اکنون بیشتراز هر زمانی نیاز به همراهی و همدلی جبهه چپ دارند.
نمونه ای از برابرگرفتن فارس با ایران. راستی جناب
مهندس کلمه "سلب حضانت" به فارسی چه می شود؟
و سخن آخر اینکه دوستان فارس دقت کنید که ورود
به چنین مباحثی برای همگان تابو است و تقریبا همه فارس ها از ورود به بحث شوونیزم
فارس گرا در مرکز پرهیز می کنند به دلایل گوناگون. اگر شما طرفدار چنین سیاستی در
قبال سایر ملیتهای ایران هستید و از آن دفاع می کنید پس بدانید که بر روی اسب
بازنده شرط بندی کرده اید. بزودی تکلیف فاشیزم را در خیابانهای تهران مشخص خواهیم
کرد. اما اگر شما نیز مانند ما در جبهه مقابل فاشیزم و استبداد هستید باید از این
نخوت و بی تفاوتی بیرون آمده و کنار سایر مبارزان فریاد آزادی سر دهید. بسیاری از
فارس ها مخالف این سیستم عقب افتاده و منحط هستند اما در مقابل آن هم کاری انجام
نمی دهند. درست مثل مسلمانان میانه رو که در مقابل عملیات تروریستی مسلمانان تندرو
عکس العملی نشان نمی دهند ولو تجمعی اعتراضی در محکوم نمودن آن. آینده همه ما به
هم مرتبط است و خوشبختی گروهی از ما بدون خوشبختی سایرین امکان پذیر نیست.
فرشید سلطانی-استکهلم