Friday, May 4, 2018

آیا پایان رنجهای مردم نزدیک است؟

 
 فرشید سلطانی، کنشگران آزاد ایران
 
سرزمینی که اکنون به نام ایران می شناسیم در طول تاریخ شاهد اتفاقات و تحولات بسیاری بوده است. می توان گفت که تقریبا تمامی ماجراجویان و جهان گشایان، اشغال، غارت و ویرانی این سرزمین را در کارنامه خود داشته اند. از اعراب مسلمان و مهاجمان مغول گرفته تا اسکندر مقدونی و بسیاری از لشکرهای نظامی اروپایی. نکته غم انگیز در این است که این سرزمین هیچگاه توان مقابله در برابر هیچکدام از این مهاجمان را نداشته در نهایت بازنده میدان بوده است. تاریخ نشان داده است که پس از هر شکست، سرنوشت مردمان این سرزمین نیز به گونه ای اساسی تغییر کرده و در مواردی حتی منجر به تغییر زبان، آداب و رسوم و سبک زندگی آنان شده است. به جرات می توان گفت که دوران بسیار کمی در تاریخ این سرزمین محنت دیده یافت می شود که در آن مردم مدتی را بدون ترس و وحشت از مهاجمان و حاکمان زیسته باشند. در این میان البته زندگی اقلیت ها، به ویژه اقلیت های مذهبی بسیار بیشتر دستخوش تغییر و دگرگونی شده است.  به بیان دقیق تر هر از گاهی گروهی از مردمان به سبب تفاوت در دین و مذهب یا نژاد یا زبان و... مورد هجوم یا تحقیر و ستم قرار می گرفتند.
بهایی ها، ستمدیده تر از یهودیان اروپا
موژان مؤمن(Moojan Momen) در مجموعه مقالاتی درباره مذاهب بابی و بهایی عنوان می کند که در قلع و قمعی که به دنبال تیرباران شدن سید علی محمد مشهور به باب در سال 1850 آغاز گردید، حدود بیست هزار نفر از مؤمنین اولیه که شامل زنان و بچه ها هم می شدند، اغلب به بیرحمانه ترین و غیر انسانیترین وضعی کشته شدند واموالشان به غارت رفت یا نابود گردید. گزارش هائی که شاهدان عینی اروپائی در این دوره بجا گذاشته اند، روایت می کند که چگونه پیروان باب را با آهن گداخته داغ می کردند، سنگسار می نمودند، جمجمه هایشان را می شکستند، با توپ دو نیم می کردند، به عنوان هدف برای تمرین تیراندازی وارونه از درختان آویزان می کردند، دندانهایشان را از ریشه بیرون می کشیدند، چشم هایشان را از حدقه در می آوردند، آنها را مجبور می کردند تکه های بریده شدۀ بدن خودشان را بخورند، شمع های روشن در بدنشان فرو می کردند، و آنها را با زنجیر به دنبال دسته های ارتشی در کوچه ها می گرداندند، پوست کف پای آنها را  می کندند و در روغن داغ فرو کردند، پاهایشان را نعل می کردند و قبل از این که اعدامشان کنند، آنها را می دواندند.
 
یارسانی ها، مظلوم و محجوب
شاید بتوان به جرات گفت که یارسانی ها(پیروان آیین یارسان) گروهی از مردمان این سرزمین هستند که هیچگاه رنگ آرامش و آسایش ندیده اند. در زمان ورود اعراب مسلمان آنها برای حفظ جان و مالشان ناچار به جنگ و گریزها و مهاجرت های بسیاری شدند. پس از آن نیز نیروهای حاکم همواره به مناطق یارسان نشین حمله ور شده و زندگی آنان مختل نموده اند. آنها همواره با دو اتهام دست و پنجه نرم می کردند، کرد بودن و غیر مسلمان بودن. در دوران معاصر نیز وضعیت بهتر نشده است و هر از گاهی حکومت مرکزی شماری از بزرگان یارسانی را کشته است. برای مثال می توان به تیمور بانیارانی اشاره کرد که توسط حکومت قجری در سسبزه میدان کرمانشاه کشته شد. در دوران حکومت اسلامی اما فشار به این اقلیت مظلوم به نهایت خود رسیده است و انواع تبعیضات و بی عدالتی ها را تجربه نموده اند تا جایی که چندین یارسانی در اعتراض به ستم و بی حرمتی یارسانی ها و آیینشان خود را به آتش کشیدند.
این جنایات وحشتناک تنها به سبب تفاوت مذهبی اتفاق افتاده است. نمونه های بسیاری از این دست را می توان در تاریخ این سرزمین یافت که عده ای به دلیل تفاوت در مذهب مورد فجیع ترین جنایات قرار می گرفتند.
گاهی اما دلیل و سبب آزار و اذیت و تحقیر افراد، زبان و یا تعلق به نژادی خاص بوده است. گرچه شماری از محققان و پژوهشگران، ناسیونالیزم و تئوری نژادی را توطئه استعمار دانسته و یا آنرا نادرست می دانند و معتقدند مسائل و مباحث نژادی تنها ابزاری برای تفرقه و ایجاد نزاع میان مردمان بوده است. برای مثال همچون دکتر شاپور رواسانی استاد پیشین دانشگاه الدنبورگ آلمان عقیده دارد که "ما اصلا نژادی با نام آریایی نداریم".  اثرات این خودبرتر بینی نژادی را می توان امروزه در میان مردم به وضوح در جوک های قومیتی و دیدگاه فاشیستی مرکزنشینان نسبت به کسانی که شهرستانی می نامند مشاهده کرد. محمود فرجامی، پژوهشگر رشته ارتباطات در دانشگده خنت بلژیک درباره جوک های قومیتی می گوید: "دست کم از هزار سال پیش این مسئله وجود داشته و اقوام مختلف در دوره‌های مختلف به صفات مختلف منصوب شده‌اند". در دوران معاصر اما این مسایل نه تنها کمرنگ نشده است که با شدت بیشتری پیش رفته تا اینکه در دوران حاکمیت ملاهای شیعه بر ایران به نهایت خود رسیده است. جامعه ما اکنون از مشکلات بسیاری رنج می برد که مشکلات معیشتی و اقتصادی گوشه ای از آن است. تقسیم مردمان به فرادست و فرودست. خودی و غیر خودی و تقسیم بندی های دیگر همواره دیواری بوده است میان مردمان این سرزمین و عامل جدایی و تفرقه که نتیجه مستقیم آن ظلم و ستم راحت تر به آنها توسط حاکمان و تبدیل آنها به سربازان بی جیره و مواجب حکومت برای سرکوب خودشان. تاریخ هیچگاه فراموش نخواهد کرد جنایاتی که در کردستان اتفاق افتاد و سکوت سنگین عموم مردم را و یا تخریب گورستان و مکانهای مقدس اقلیتهای قومی و مذهبی به وسیله افراد ناآگاه و متعصبی که توسط ملاها شستشوی مغزی شده و به ماشین تخریب حکومت تبدیل شده اند. به تازگی گروهی از شهروندان موسوم به دراویش مورد شدیدترین آزارها قرار گرفته و چندین نفر از آنان تاکنون زیر شکنجه ماموران رژیم جان داده اند و عجبا که کسی نمی پرسد جرم آنها چیست و چرا نیروهای سرکوبگر اینچنین وحشیانه بر آنها تاخته اند.
 مهرداد درویش پور، جامعه‌شناس مقیم استکهلم در گفتگویی با دویچه وله در پاسخ به این پرسش که آیا نژاد پرستی در میان ایرانیان وجود دارد یا خیر، آنرا نفی نمی کند و قائل به این موضوع است که در مواردی ایرانیان نژاد پرستند. برای مثال می توان از رفتار با افغانهای مقیم در ایران نام برد. زندگی افغان‌هایی که با وجود دهه‌ها زندگی و کار در ایران همچنان باید بدون کمترین حقوقی زندگی کنند بسیار تاثر برانگیز است.  سپنتا دادفر، وزیر خارجه و مشاور امنیت ملی پیشین افغانستان در کتاب خاطرات خود (جلد یک، صفحه ۷۴) می نویسد: روزی (در دهه ۱۹۸۰) برای خرید شیر در تهران به دکانی رفتم؛ دکاندار نگاهی به سر و وضع من کرد و گفت: به‌به، آقای افغانی این شلوار رو پات کردی که نشناسمت؟ برو، این شلوار به تو نمیاد. من هم از خیر شیر گذشتم.
متاسفانه روز بروز بر این تقسیم بندی ها اضافه شده و هر روز گروه بیشتری به غیر خودی تبدیل می شوند. حکومت اسلامی ایران در بدو تولد خونین خود بسیاری از دگراندیشان را به جوخه های اعدام سپرد و یکی از بزرگترین مهاجرت های تاریخ این سرزمین اتفاق افتاد. تعداد زیادی از مردم برای نجات جان خود رهسپار کشورهای اروپایی و آمریکا شدند. کسانی که باقی ماندند یا کشته شدند و یا تن به زندگی تحت قوانین رژیم جنایتکار آخوندی دادند. اخراج و پاکسازی معلمان، کارمندان دولتی، فعالان سندیکائی، فعالان سیاسی، اندیشمندان غیرمکتبی، استادان، دانشجویان، خبرنگاران، پیروان دین‌ها و مذهب‌های دیگر و حتی شیعیان غیرافراطی، در مراحل گوناگون و به طور گسترده و دائم، در همه سطوح اجرا شد. این رژیم از همان آغاز جنگی را به مردم تحمیل کرد که  نزدیک به سیصدهزار کشته برجای گذاشت. ویرانی، آوارگی، ورشکستگی و فقر شهرهای غربی و جنوبی ایران را در بر گرفت. از جمله جنایت های دیگر این رژیم می توان به دست بردها در عرصه فرهنگی اشاره نمود. شستشوی مغزی کودکان و ترویج قوانین عقب افتاده و منحط مذهبی به جای قوانین مدرن و مبتنی بر حقوق بشر، ترویج خشونت و تنفر، نهادینه کردن جنگ طلبی از جمله جنایاتی است که حکومت اسلامی در حق کودکان انجام می دهد. اعدام کودکان نیز از جمله جنایات غیر قابل بخشش و غم انگیزی است که حاکمان اسلامی بر آن اصرار ویژه ای دارند چرا که پایه مذهبی دارد. رادیو فردا در بخش هایی از گزارش خود تحت عنوان "سازمان های مدافع حقوق بشر: اعدام نوجوانان را متوقف کنید" به بررسی این قانون و ریشه آن پرداخته است. احد قربانی دهناری در مقاله ای تحت عنوان "جنایت کلان جمهوری اسلامی که با سکوتی باورنکردنی برگزار شد" به بررسی پاکسازی اساتید دانشگاه، معلمان و دانشجویان غیر خودی توسط حکومت نوپای ملاها و تاثیرات آن بر والدین و کودکان می پردازد. این کار در حقیقت به معنای تیشه زدن به ریشه علم و ادب و فلسفه و هنر در ایران بود و متعاقبا پرورش نسلی فاقد پرنسیب و آماده پزیرش هرگونه تبلیغات مسموم و منحط از سوی ملایان.
و اما تمامی این جرم و جنایتهای انجام شده و ظلم و ستم هایی که در طول تاریخ بر این مردم روا داشته شده است باعث گردیده مردم ایران به نحو قابل توجهی آسیمیله شده و به همانند سازی با گروه غالب مبادرت ورزند تا اندکی از فشارها و تهدیدها بکاهند. مسئله آسیمیلاسیون همواره به عنوان ابزاری در دست حاکمان و گروه های چیره به وضوح نمایان بوده است. مردم ایران در دوران معاصر نیز شاهد این پدیده شوم که نوعی نسل کشی(Genocide) فرهنگی است بوده اند. سیاست آسیمیلاسیون در دوران معاصر در حق ملل غیر فارس و غیر شیعی امامی شروع شده و در زمان حکومت پهلوی نیز دنبال گشت، پس از انقلاب اسلامی نیز از طرف حاکمیت ادامه یافته است. سیاست آسیمیلاسیون با شعارهای تک زبان، تک دین و تک فرهنگ، تقریبا در یک قرن گذشته در راستای تشکیل حکومتی مرکزگرا و ملی، تبدیل به رویکردهای اساسی سیاسی حکومتهای پهلوی و اسلامی گشته است.
اما اکنون که به نظر می رسد حکومت اسلامی نیز تاریخ مصرفش تمام شده و رو به پایان است چه باید کرد؟ پر واضح است که گروه ها و نیروهای تمامیت خواه و اشغالگر کوپن های خود را به تمامی مصرف کرده و مردم دیگر اجازه نخواهند داد که یک نیروی تک قطبی و دیکتاتور زمان امور آنان را به دست بگیرد زیرا همه مستبدین از شاهنشاهی تا ملی و مذهبی شانس خود را امتحان کرده و نه تنها مردم روی آرامش و امنیت بخود ندیده اند که آنان را درگیر جنگ، قحطی، بیماری و بلایای بسیاری نموده که خلاصی از بسیاری از آنها نظیر خشکسالی و محیط زیست تخریب شده تقریبا قرن ها طول خواهد کشید.
بحث پیرامون سیستم مناسب و ایده آل مهمترین و حساسترین کاری است که مردم و دلسوزان و هواخواهان آزادی می بایست به آن احتمام ورزند. اگرچه ممکن است این بحث سالها و حتی دهه ها به طول بیانجامد و یافتن سیستم مناسب و آینده دلخواه بسیار پیچیده باشد اما چند مورد را در دولت موقت پس از رژیم اسلامی باید در نظر داشت:
- زندانیان سیاسی و عقیدتی باید آزاد شده و آزادی بیان، عقاید و مذهب در میان جامعه نهادینه گردد. اگر در دوران پهلوی به نیروهای مخالف اجازه چاپ روزنامه، تشکیل حزب و راهپیمایی داده می شد نیاز به جنگ های چریکی و قیام مسلحانه نبود و اتفاق نمی افتاد آنچه نباید.
- قوانین و رسوم وحشیانه مذهبی همچون اعدام، قطع عضو و شلاق باید بطور کلی از میان برداشته شود.
- گفتگو و روشنگری و شفاف سازی بطور کلی سازنده است و تنها در فضای گفتگو است که می توان به نتایج سازنده و مفیدی رسید که دیرپا خواهد بود و نه موقتی و شتابزده. بدون شک مبحث تعیین سیستم مناسب برای آینده، بسیار حساس، پیچیده و زمان بر خواهد بود و این مهم تنها از راه گفتگو و مشورت بدست خواهد آمد و نه مبارزات مسلحانه. از طریق نظامی تنها زورمندان انتخاب می شوند و نه مناسب ترین ها.
- تمامی شاخه ها و نهادهای بی مصرف و بعضا تروریست حکومت اسلامی همچون آستان قدس، نشر آثار خمینی،  سپاه پاسداران، سپاه قدس، انواع و اقسام مراکز چپاول سرمایه های مردم با پوشش پژوهشگاه و سازمان مذهبی-عقیدتی و... باید مزمهل و منحل شده و دارایی هایی که طی سالیان اشغالگری و سرکوب مردم بطور نامشروع انباشته شده است به صاحبان اصلی آن، یعنی مردم برسد.
- فارغ از هر سیستمی، رسیدگی به وضعیت اسفبار اقتصادی و معیشتی مردم که بطور مستقیم و غیر مستقیم به میزان خودکش، طلاق، تن فروشی و بسیاری از ناهنجاری های دیگر مربوط است از مهمترین اولویت ها می باشد.
- بدون شک وضعیت اسفبار و نگران کننده کودکان از جمله موارد مهمی است که باید فورا به آن رسیدگی شود.
امید است که با پایان یافتن رژیم ترور و وحشت اسلامی ایران، سایه شوم کشتار، شکنجه و تحقیر فردی و گروهی افراد برای همیشه از سر مردم کوتاه گشته تا بتوانند در امنیت و رفاه به زندگی ادامه دهند و منطقه نیز روی آرامش به خود ببیند.