Monday, November 5, 2018

یکمین سالگرد حادثه غمناک زلزله کرمانشاه



هوا بس ناجوانمردانه سرد است.
دستم به نوشتن نمیره وقتی یاد اون شب و اون حادثه می افتم.
گاهی دیوانه وار دنبال مقصر می گردم و گاهی تسلیم سرنوشت میشم. با خودم فکرمی کنم اگر فقط اگر برادرم یک ثانیه زودتر یا دیرتر می جنبید..این یک ثانیه دیوانه م کرده. این یک ثانیه که من رو کشت و تمام وجودم رو در زیر خاک سرد گذاشت.
از طرفی به کسانی فکر می کنم که جندین نفر و حتی تمام خانواده و عزیزانشون رو از دست دادند می بینم که فکر کردن به عمق وحشتناک این فاجعه برام سخته. مگه میشه زندگی و دنیا اینقدر نامهربان و بی عدالت باشه؟
تمام بدی های دنیا رو در این قاب و در این مدت یکسال دیدم. سازه های بی کیفیتی که با بی رحمی بر سر بی گناهان فرو ریخت. مردمانی دیگر که از خواب و پارتی خود زدند تا از این بساط هیجان انگیز چند عکس و فیلم یادگاری داشته باشند. غارت ماشینهایی که کمکها را حمل می کردند، کمک هایی که ممکن بود جانهایی را نجات بده. حکومتی که نظاره گر بود و رقصان و شادان از این مصیبت و صدها تصویر و خبر آزار دهنده دیگر. در این میان تنها دلخوشی شاید کمکهای بی دریغ و سیل آسای نقاط دیگر کردستان بود. پیامی روشن و واضح که کرماشان، تو تنها نیستی! همه کردستان با توست. تمام کردستان شهید ابوبکر معروفی شد و خروشید برای نجات خواهران و برادران خود.
اما حالا بعد از یکسال از آن حادثه غمبار و جگرخراش، بازمانده ها هنوز هم آواره هستند. یا ماندند و فرش شان زمین شد و سقفشان آسمان یا کوچیدند و آواره شهرهای دیگه شدند. دریغ از کوچکترین توجهی، دریغ از دستی که برای کمک آید.
راستی کجاست این خدای بخشنده مهربان؟ کجا هستند این کشورها و سازمان های بین المللی؟ آیا کرماشان در سیاره دیگریست؟
افسوس که جز نوشتن این چند سطر گلایه و قطرات اشک توان دیگری ندارم. ای کاش خدایی باشه و من روزی دستم بهش برسه. خیلی دلم میخواد بپرسم این همه سختی و مشقت و محنت چرا؟ به کدامین گناه؟ ای کاش..
روح تمامی عزیزان رفته شاد باشه. امیدوارم بازمانده های داغدار و رنجدیده هرچه زودتر به روال عادی زندگیشان برگردند.